بنام خداوند بخشنده مهربان
موضوع انشا:باران پارت ۳
❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ
آسمان تیره و خاکستری می شود و باران نمنم کم کم شروع به بارش می کند ،
همان گونه می بارد و ناگهان صداهای مهیبن به گوش می رسند ، صدای رعد و برق ها است و باران همان گونه تندتر می شود ، مردم در خیابان به دنبال پناهگاهی می کردند، چترهای مردم و تراس های خیابان مانند یک پناهگاهی هستند که آغوش خود را بر مردم باز کردهام تا مردم زیرای رحمت الهی خیس نشوند ، باران سرد شده و به صورت تگرگ با شکل و شکایلی خاص صدتی کوتاه مانند سنگ های یخی بسیار زبیا به زمین فرو می ریزند باران باغبان می شود که به گل ها گیاهان و درختان و سبزه ها آب می دهد کشاورزی می شود که به گیاهان کمک می کند رفتگری خواهد شد که خیا بانها را تمیز می کند و سفیای می شود که به تشنگان آب میرساند باران آهسته و آهسته تر می شود و کم کم رنگین کمان نمایان می شود رفته رفته پرنگ تر و پررنگ تر می شود و خیابانها باز هم روبه شعری می گذارند ، تا چندین ساعت دیگر رد پای باران با گرما و نور آفتاب پاک می شود ، صدای نم نم باران خواب را از چشمانم بوده بود هرکاری کردم نتوانسم چشمان منتظرم را با شهر خواب آلودهمراه سازم از جایم بلند شدم ، آرام آرام به سمت حیاط حرکت کردم ، صدای چک چک باران نزدیک و نزدیکتر می شد فضا مملو از بوی باران شده بود.
❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ
پایان.